ماجرای ازدواج با جانباز ۷۰ درصدی در برنامه ماه عسل 26 خرداد 96

ازدواج با جانباز ۷۰ درصدی در برنامه ماه عسل و ازدواج با جانباز در برنامه ماه عسل و ماجرای عاشقانه ازدواج با جانباز ۷۰ درصدی در برنامه ماه عسل،ازدواج با جانباز ۷۰ درصدی در برنامه ماه عسل و ازدواج با جانباز در برنامه ماه عسل و ماجرای عاشقانه ازدواج با جانباز ۷۰ درصدی در برنامه ماه عسلآقای زرگر در برنامه ماه عسل ازدواج ازدواج دختر با جانباز در برنامه ماه عسل برنامه ماه عسل جانباز ماجرای ازدواج دختر جوان با جانباز

هجدهمین برنامه ماه عسل روایتگر زندگی یک جانباز بود. آقای زرگر و همسرش مهمان ماه عسل بودند. آقای زرگر در زمان جنگ مسئولیت تخریب مین‌های کار گذاشته شده در خط مقدم جبهه را بر عهده داشتند که بعد از جنگ مناطق بسیاری را نیز پاکسازی کرده بودند.

ویترینو ؛ در ماه عسل دیشب 26 خرداد یک جانباز به نام آقای زرگر همراه با همسرش مهمان برنامه شدند که در ادامه قرار بود دختر آن‌ها نیز مقابل دوربین قرار بگیرد البته دختر این خانواده پیش از شروع رسمی برنامه به این نکته اشاره کرد که هر زمانی با پدرش خداحافظی می‌کرد این احتمال را می‌داد که شاید او دیگر برنگردد، اما در عین حال قهرمان بزرگ‌تر زندگی او مادرش بود که همیشه پای آرمان‌های خود ایستاده بود. 
در ابتدای ماه عسل امشب آقای زرگر گفت: یکی از برادرهای من در عملیات بیت‌المقدس جانباز شد و دیگری در عملیات کردستان. همچنین یکی از بردارهایم به شهادت رسیده است و به‌طور کلی روحیه رزمندگی در خانواده ما و در بین برادران به‌شدت جریان داشت.  احسان علیخانی در ادامه صحبت‌های آقای زرگر گفت: منطقه فلاح یک منطقه عجیب در تهران به شمار می‌رود چرا که این منطقه چندین هزار شهید را برای دفاع از آب و خاک کشورمان تقدیم کرده است. 

آقای زرگر در ادامه صحبت‌های خود اظهار کرد: یک بار در مدرسه اعلامیه بین بچه‌ها پخش شد و به دلیل این که فکر می‌کردند کار من است من را گرفتند و به کلانتری ۱۵ بردند و پس از گذشت ۱ روز مدیر مدرسه که متوجه شد کار من نبوده وساطت کرد و من را آزاد کردند. ماجرای ازدواج با جانباز ۷۰ درصدی در برنامه ماه عسل  این جانباز دفاع مقدس با اشاره به ماجرای ازدواج خود و همسرش تصریح کرد: به نظر من خانمم جزء بهترین‌های محله بود چرا که من موردهای زیادی در ذهنم بود و بیش از این چند مرتبه به خواستگاری رفته بودم، اما همیشه از خدا می‌خواستم فردی را نصیبم کند که خیلی خوب باشد. 

وی افزود: پیش از این که به خواستگاری همسرم بروم جانباز شدم البته به دلیل دوستی که با برادر همسرم داشتم او از جزئیات زندگی من خبر داشت، اما به‌جرات می‌گویم که پس از ازدواج با همسرم زندگی‌ام ارزش پیدا کرد.  در ادامه ماه عسل خانم زرگر با اشاره به دوستی برادر و همسرش یادآور شد: یکی از دوستانم پس از خواستگاری به من گفت که باید خیلی کتاب بخوانی، چون آقای زرگر به‌اندازه‌ای از تو سؤال می‌پرسد که باید اطلاعات بسیار کاملی داشته باشی. ماجرای ازدواج با جانباز ۷۰ درصدی در برنامه ماه عسل  وی ادامه داد: آقای زرگر به این موضوع اشاره کرده بود که هیچ چیزی ندارد، اما بر این نکته هم تأکید کرد بود که در مورد مسائل زندگی هر چه را که اسلام گفته باشد قبول دارد.

همسرم پیش از ازدواج همچنین سه شرط هم برای من گذاشت و این شرط‌ها این بود که امکان دارد یا شهید شود یا جانبازتر از وضعیت فعلی‌اش شود و یا به اسارت برسد و من با آگاهی کامل از این شرایط سه روز پس از خواستگاری به او جواب مثبت دادم. 

خانم آقای زرگر در ادامه ماه عسل به این موضوع اشاره کرد که اصلی‌ترین دلیل او برای پذیرفتن ازدواج این بود که می‌خواست در شرایطی که کشورش درگیر جنگ شده دین خود را نسبت به این موضوع ادا کند البته پس از این که او به پیشنهاد ازدواج آقای زرگر جواب مثبت داد موج زیادی از مخالفت‌ها به راه افتاد.

ماجرای ازدواج با جانباز ۷۰ درصدی در برنامه ماه عسل

خانم زرگر همچنین گفت: پس از این که ازدواج کردیم ۲۸ روز با یکدیگر زندگی کردیم و روز ۲۹ ام آقای زرگر به جبهه رفت البته پس از گذشت مدتی و در حالی که دخترم زهرا به دنیا آمده بود یک مرتبه که از مرخصی بازگشت اعلام کرد که در آن جا شرایطی فراهم شده که گفته‌اند هر کدام از رزمنده‌ها که بخواهند می‌توانند خانواده‌هایشان را همراه با خود به این جا بیاورند.

آقای زرگر همچنین خاطر نشان کرد: بین جانباز‌ها افرادی هستند که خیلی مظلوم به شمار می‌روند و دیده نمی‌شوند مانند جانبازهای شیمیایی که لازم است شناسایی شوند و به آن‌ها توجه شود.

در بخش دیگر خانم زرگر درباره زندگی در دزفول اظهار داشت: ما در ساختمانی ساکن شدیم که دو خانواده با هم در آنجا زندگی می‌کردیم. اما خانواده دیگر، یک هفته بعد از آمدن ما نقل مکان کردند و ما تنها شدیم. شرایط سختی بود.

بعد از دو ماه تنهایی یک روز قرار شد با همسرم بیرون برویم. من زهرا را آماده کردم و منتظر بودم اما خبری از آمدن همسرم نشد تا ساعت یک نیمه شب خبری نشد و من و زهرا تنها بودیم و مثل همیشه سکوت و تاریکی همه جا را فرا گرفته بود. ما حق روشن کردن چراغ نداشتیم. ناگهان صدایی از خیابان آمد من فکر کردم شهر سقوط کرده است. من همراه خودم اسلحه داشتم و همان زمان تمرین می‌کردم اگر عراقی‌ها وارد شوند چگونه از پشت به آنها حمله کنم. در آن شب بارها مردم. به این نتیجه رسیده بودم که خودم را بکشم اما توانایی کشتن فرزندم را نداشتم تا دست عراقی‌ها نیفتد. آن شب فقط یاد حضرتِ ابراهیم افتادم و مرتب راه می‌رفتم و گریه می‌کردم. ماجرای ازدواج با جانباز ۷۰ درصدی در برنامه ماه عسل

وی افزود: بعد از اینکه نماز صبح خواندم دوباره منتظر بودم تا اینکه هفت صبح همسرم آمد. من باور نمی‌کردم. می‌گفتم بگو من خواب نیستم. البته آن روز برادرم با همسرش به خانه ما آمدند و من از دیدن آنها آن‌ قدر گریه می‌کردم که راننده‌ای که آنها را آورده بود به حال من گریه می‌کرد.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">